۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

دربند


جمعه با چند تا از بچه های دانشگاه رفته بودم کوه ،طرفای دربند.

همش به یاد اوضاع فعلی و یه شخصی می افتادم ،فرخی یزدی.
2-3 سال پیش یه تحقیق زبان فارسی داشتم و فرخی موضوع تحقیقم بود. فرد جالب و قابل ستایشی شناختمش .روزنامه نگار،ادیب،سیاست مدار،نماینده مجلس،.. کلا کسی که آروم و قرار نداشت و برای مبارزه با استبداد و رسیدن به چیزی که هیچ موقع بهش نرسید تمام زندگیشو گذاشت،تمامشو. هر موقع وقت کنم تحقیقمو میزارم تو "یه روز خوب".
واسه این یادش بودم:
زمانی که مسکو بود وزیر کابینه وقت از طرف شاه  بهش اطمینان داد که اگه به ایران برگرده مشکلی براش پیش نمیاد. فرخی هم فریب خورد و برگشت.
وقتی به تهران برگشت به دربند شمیران نقل مکان کرد و همیشه تحت نظر بود. به همین خاطر این شعر رو گفت:
ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما           تا که آزادی بود دربند دربندیم ما
خوار و زار و بی کس و بی خانمان و دربدر       با وجود این همه غم شاد و خرسندیم ما


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر