۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سهشنبه
پارسی یا فارسی
یه چند وقتیه کمی بیشتر دقت میکنم و بیشتر فکر میکنم به حرف زدن هامون. طرز نگارش روزنامه ها٬ زبان رسمی صدا و سیما ٬ کتاب ها ی مدرسه .
میبینم خیلی جاها برابر پارسی کلمه رو داریم کلمه هایی که خیلی هم با گوش بیگانه نیستن ولی بازم عربیشو به کار میبریم. یه جورایی ناخودآگاه هم استفاده میکنیم. الان تو همین چند خطی که نوشتم دوباره نگاه میکنم میبینم یه واژه هایی هست که میشه برابر پارسیشو استفاده کرد.
مثلا همین کلمه فارسی. اگه یه سری به کتاب های تاریخی بزنیم واژه ای به نام "فارسی" پیدا نمیکنیم و درستش هست "پارسی"٬ ولی چون عرب ها "پ" ندارن ما هم داریم با اونا همدردی میکنیم و میگیم "فارسی".
واژه اي که باعث شد اين مطلبو (کمي گشتم به جاي مطلب برابر پارسشو پیدا کنم ولي پيدا نکردم شاید بیشتر بگردم پیدا کنم) بنویسم کلمه "سیاحت" بود. چرا به جاش از "گردش یا گردشگری" استفاده نکنیم. وقتی برابر پارسیشو داریم و برابرش هم به گوش آشناست.
موقع حرف زدن هم اگه یه خورده بیشتر فکر کنیم برای بیشتر کلمه هاي عربیي که برابر پارسیشو داریم و این برابر پارسیش به گوش هم آشنا باشه مطمئنا (پارسیش چی میشه؟) معادلی (برابری) براش پیدا میکنیم. درسته بعضی از کلمه ها هست که خیلی سخته استفاده ازش ولی خیلیای دیگه هم هست که میشه ازشون استفاده کرد.
برای نمونه :
سخنران به جای خطیب
سرانجام به جای عاقبت
زندان به جای حبس
آسیب به جای صدمه
مرز به جای حد
ویژه به جای مخصوص
بخشش به جای عفو
داستان به جای قصه و ......
کلمه های کشور های دیگه هم هستن ولی زبان عربی خیلی بی رحمانه تر داره زبان مارو ازمون میگیره و کاری میکنه که فراموشش کنیم.
بیاید از همین بکار گیری پارسی به جای فارسی شروع کنیم و تو حرف زدنامون و نوشتنامون یه کم بیشتر فکر کنیم و ببینیم میشه پارسی تر صحبت کنیم.
چند تا سایت هم اینجا معرفی میکنم شاید برای پیدا کردن واژه های پارسی کمک کنه:
1- یه فایل pdf به اسم پارسی را پاس بداریم. برای دانلود .روی کلمه دانلود کلیک کنید.
2- یه صفحه تو Wikipedia به نام فرهنگ واژه های بیگانه و برابر پارسی آن
اینجا کلیک کنید .
3- وبلاگ آریا ادیب
4- و یه صفحه فیسبوک به اسم برابر پارسی واژه های بیگانه. که تو این صفحه میتونید برابر پارسی کلماتو بپرسید.
بیاید یه کمی به خودمون سختی بدیم یه کم روش بیشتر فکر کنیم تا طوری نشه که چندین سال بعد چیزی از زبون مادریمون دیگه باقی نمونه .
۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه
دربند
جمعه با چند تا از بچه های دانشگاه رفته بودم کوه ،طرفای دربند.
همش به یاد اوضاع فعلی و یه شخصی می افتادم ،فرخی یزدی.
2-3 سال پیش یه تحقیق زبان فارسی داشتم و فرخی موضوع تحقیقم بود. فرد جالب و قابل ستایشی شناختمش .روزنامه نگار،ادیب،سیاست مدار،نماینده مجلس،.. کلا کسی که آروم و قرار نداشت و برای مبارزه با استبداد و رسیدن به چیزی که هیچ موقع بهش نرسید تمام زندگیشو گذاشت،تمامشو. هر موقع وقت کنم تحقیقمو میزارم تو "یه روز خوب".
واسه این یادش بودم:
زمانی که مسکو بود وزیر کابینه وقت از طرف شاه بهش اطمینان داد که اگه به ایران برگرده مشکلی براش پیش نمیاد. فرخی هم فریب خورد و برگشت.
وقتی به تهران برگشت به دربند شمیران نقل مکان کرد و همیشه تحت نظر بود. به همین خاطر این شعر رو گفت:
ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما تا که آزادی بود دربند دربندیم ما
خوار و زار و بی کس و بی خانمان و دربدر با وجود این همه غم شاد و خرسندیم ما
۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه
دفترچه روزانه
ای کاش همه اونایی که برا آدم مهمن یه وبلاگ داشتن
یه دفترچه روزانه که توش بفهمی طرف به چی فکر میکنه
دغدغش چیه کی شاده کی غمگین
چرا غمگینه چرا تو فکره
از چیز ها یی که دوست دارن بنویسن
از رویاها آرزوها
یا مثلا توش یه هدفی رو دنبال کنن
یه هدفی که نتیجش برای همه قابل استفاده باشه
۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه
۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه
آيا ارزشش را داشت ؟
لازم است گاهي از خانه بيرون بيايي و خوب فکر کني ببيني باز هم ميخواهي به آن خانه برگردي يا نه؟ لازم است گاهي از مسجد، کليسا بيرون بيايي و ببيني پشت سر اعتقادت چه ميبيني ترس يا حقيقت ؟ لازم است گاهي از ساختمان اداره بيرون بيايي، فکر کني که چهقدر شبيه آرزوهاي نوجوانيت است؟ لازم است گاهي درختي، گلي را آب بدهي، حيواني را نوازش کني، غذا بدهي ببيني هنوز از طبيعت چيزي در وجودت هست يا نه؟ لازم است گاهي پاي کامپيوترت نباشي، گوگل و ايميل و فلان را بيخيال شوي، با خانواده ات دور هم بنشينيد ، يا گوش به درد دل رفيقت بدهي و ببيني زندگي فقط همين آهنپارهي برقي است يا نه؟ لازم است گاهي بخشي از حقوقت را بدهي به يک انسان محتاج تا ببيني در تقسيم عشق در نهايت تو برنده اي يا بازنده؟ و بالاخره لازمست گاهي از خود بيرون آمده و از فاصله اي دورتر به خودت بنگري و از خود بپرسي که سالها سپري شد تا آن شوم که اکنون هستم آيا ارزشش را داشت ؟
وصیت من
روزي فرا خواهد رسيد كه جسم من آنجا زير ملحفه سفيد پاكيزه اي كه از چهار طرفش زير تشك تخت بيمارستان رفته است، قرار مي گيرد و آدم هايي كه سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از كنارم مي گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسيد كه دكتر بگويد مغز من از كار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگيم به پايان رسيده است.
در چنين روزي، تلاش نكنيد به شكل مصنوعي و با استفاده از دستگاه، زندگيم را به من برگردانيد و اين را بستر مرگ من ندانيد. بگذاريد آن را بستر زندگي بنامم . بگذاريد جسمم به ديگران كمك كند كه به حيات خود ادامه دهند.
چشمهايم را به انساني بدهيد كه هرگز طلوع آفتاب ، چهره يك نوزاد و شكوه عشق را در چشم هاي يك زن نديده است. قلبم را به كسي هديه بدهيد كه ازقلب جز خاطره ي دردهايي پياپي و آزار دهنده چيزي به ياد ندارد. خونم را به نوجواني بدهيد كه او را از تصادف ماشين بيرون كشيده اند وكمكش كنيد تا زنده بماند ونوه هايش را ببيند. كليه هايم را به كسي بدهيد كه زندگيش به ماشيني بستگي دارد كه هر هفته خون او را تصفيه مي كند. استخوان هايم، عضلاتم، تك تك سلول هايم و اعصابم را برداريد و راهي پيدا كنيد كه آنها را به پاهاي يك كودك فلج پيوند بزنيد.
هر گوشه از مغز مرا بكاويد، سلول هايم را اگر لازم شد، برداريد و بگذاريد به رشد خود ادامه دهند تا به كمك آنها پسرك لالي بتواند با صداي دو رگه فرياد بزند ودخترك ناشنوايي زمزمه باران را روي شيشه اتاقش بشنود. آنچه را كه از من باقي مي ماند بسوزانيد و خاكسترم را به دست باد بسپاريد، تا گلها بشكفند. اگر قرار است چيزي از وجود مرا دفن كنيد بگذاريد خطاهايم، ضعفهايم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شيطان و روحم را به خدا بسپاريد و اگر گاهي دوست داشتيد يادم كنيد. عمل خيري انجام دهيد، يا به كسي كه نيازمند شماست، كلام محبت آميزي بگوييد. اگر آنچه را كه گفتم برايم انجام دهيد، هميشه زنده خواهم ماند.
رابرت. ن . تست
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
رفتن،موندن....
امروز برای چندمین بار جدایی نادر از سیمین رو دیدم.
رفتن،موندن،خندیدن،گریه کردن،خانواده،بچه،بیکاری،اعتقاد،حرام،دروغ،زندگی،معلم،پدر،مادر،دادگاه،قاضی
،پرستاری،بیمارستان،پشتوانه،ساسانیان،زبان،مردم عادی،ترس،افسردگی،قضاوت،زندان،کار،سروان،
اقامت،6ماه،40روز،موقعیت،حق،پارازیت،روزنامه،آلزایمر،دادخواست،طلاق،14سال،برگشتن،شک،پرسش،
قسم،کتاب،بازداشت،وثیقه،تقلب،راست،دکتر،خبر داشتن،مدرسه،درس،امتحان،تصمیم،اکسیژن....خدا
استقلال
نمی خواستم تو این وبلاگ زیاد از خود خودم بگم. ولی باید حرفمو یا احساسمو یه کمی یه جوری یه جایی می نوشتم یا میگفتم.
الان احساس یه آدم منجمد رو دارم ، یه آدم فریز شده . یه کسی که تا چند دقیقه همه چی دور سرش میگرده یا خودش داره دور همه چی میچرخه. قبلا یه تعریف دیگه ای داشتم از استقلال ،مستقل بودن. استقلال مالی ،استقلال شغلی ،استقلال فکری و هر نوع دیگه ای از استقلال. به استقلال زیاد یا نهایت استقلال زیاد فکر نکرده بودم.
تا حالا این طور فکر میکردم که همیشه زیاد از حد بودن هرچیز میتونه مشکل زا باشه یا مسئله زا. زیاد از حد بودن اعتماد به نفس ،زیاد از حد بودن وابسته بودن به هر چیزی ،زیاد از حد بودن پر کاری، پرخوری ،کم کاری ،کم خوری،زیاد از حد بودن خنده ، گریه ،غم ،شادی،و.... . ولی زیاد به اسقلال و نهایت استقلال فکر نکرده بودم.
همیشه این طور فکر میکردم این مستقل بودن خوبه و لازم ،با اینکه خودم اول راهش هستم ،ولی درباره نهایت مستقل بودن هیچ حسی نداشتم.
به نظرم موردی استقلال داشتن اون هم در حد نسبتا زیاد شاید زیاد بد نباشه ولی یکم درباره داشتن نهایت استقلال تو همه زمینه ها که اسمشو میذارم استقلال ترسناک شک دارم. این طور فکر میکنم فردی که این خصوصیت رو داره ترسناک میشه چون میتونه هر لحظه از هر چیز یا هر کسی دل بکنه و راهه خودش رو بره.
نمیدونم تا چه حد دارم درست فکر میکنم و منطقی ولی هنوز تو حالت منجمد و یخ زده هستم و تا یخم آب نشه ...............
تا حالا این طور فکر میکردم که همیشه زیاد از حد بودن هرچیز میتونه مشکل زا باشه یا مسئله زا. زیاد از حد بودن اعتماد به نفس ،زیاد از حد بودن وابسته بودن به هر چیزی ،زیاد از حد بودن پر کاری، پرخوری ،کم کاری ،کم خوری،زیاد از حد بودن خنده ، گریه ،غم ،شادی،و.... . ولی زیاد به اسقلال و نهایت استقلال فکر نکرده بودم.
همیشه این طور فکر میکردم این مستقل بودن خوبه و لازم ،با اینکه خودم اول راهش هستم ،ولی درباره نهایت مستقل بودن هیچ حسی نداشتم.
به نظرم موردی استقلال داشتن اون هم در حد نسبتا زیاد شاید زیاد بد نباشه ولی یکم درباره داشتن نهایت استقلال تو همه زمینه ها که اسمشو میذارم استقلال ترسناک شک دارم. این طور فکر میکنم فردی که این خصوصیت رو داره ترسناک میشه چون میتونه هر لحظه از هر چیز یا هر کسی دل بکنه و راهه خودش رو بره.
نمیدونم تا چه حد دارم درست فکر میکنم و منطقی ولی هنوز تو حالت منجمد و یخ زده هستم و تا یخم آب نشه ...............
۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه
اولین پویانمایی(انیمیشن) جهان در شهر سوخته در سیستان و بلوچستان
این جام سفالی که دارای 5 تصویر هست در یک شهر سوخته در سیستان و بلوچستان پیدا شده و قدمتش به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح برمیگرده.
احتمالا این شهر سوخته ارتباط نزدیکی با تمدن جیرفت داره. تمدن جیرفت رو میتوان اولین تمدن جهان دونست که در استان کرمان قرار داشته و نزدیک شهر جیرفت بوده و دلیل اون رو هم میتوان نوشته روی کتیبه های آجری دونست که در اون به داستان کشمکش میان پادشاه سومر و فرمانروای سرزمینی ثروتمندی به نام ارت اشاره شده بود و با بررسی دقیق تر این کتیبه ها معلوم شد که شهر افسانه ای و گمشده ارت که در شرق ایران قرار داشته به احتما زیاد همان شهر جیرفت است.
این جام پنج تصویر پیاپی از یک بز را نشان میدهد که با چرخاندن جام نقاشی متحرکی ایجاد میشود که بز با دو پرش بر بالای درختی میجهد و از برگ آن تغذیه میکند.
این جام در موزه ایران باستان نهران نگهداری میشه و پیشنهاد میکنیم یه سری به این موزه بزنید و کتیبه استوانه ای کورش بزرگ که به اولین منشور حقوق بشر معروف هست و یه چند وقتیه تو ایرانه رو حتما ببینید.
اشتراک در:
پستها (Atom)