۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

زندونی


کجایی چه تنهایی و بی کسی ، با من آشنا کرده حس غمو

ببین داغ دوری از آغوش تو ، به زانو در آورده احساسمو
همه فکر و ذکرم شدی و هنوز ، داره آب میشه دلم پای تو
ببین قفل لب های من واشده ، منو قصه گو کرده چشمای تو
خیالم رو از عمق دل واپسی ، تا رویای بوسیدنت می رم
سکوت شبو گریه پر میکنه ، شبایی که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشی و پیش تو ، به لبخند هر روزت عادت کنم
منو محو چشمای مستت کنی ، تو رو مثل کعبه عبادت کنم
من این کنج زندون ماتم زده ، تو بیرون از اینجا تو رویای من
من این گوشه جای تو غم می خورم ، تو بیرون از این میله ها جای من
دارم تو هوای تو پر می زنم ، داری غصه هامو نفس می کشی
به یادت رها میشم از این قفس ، تو از غصه ی من قفس میکشی
از این شهر خاکستری دلخورم ، از این بغض پیچیده تو لحظه ها
تو این روزهای پر از بی کسی ، تو تنها تنها تو موندی برام
نباید چشامون از عشق تر بشه ، به خشکیه این شهر بر می خوره
هنوزم یکی تویه پس کوچه ها ، داره عاشقی ها رو سر می بره
 کاری از حسین زمان ، تنطیم و آهنگساز : علیرضا افکاری . شنیدن این آهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر