۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

نامه انتقادی رضا جلالی


رضا جلالی از پرسنل سابق و ارشد سپاه پاسداران در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق و کاندیدای رد صلاحیت شده سه دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است؛ که پس از انتخابات گذشته ریاست جمهوری به اتهام حمایت از میرحسین موسوی و فعالیت در ستادهای انتخاباتی میرحسین نیز در زمره دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات قرار گرفت.



وی از جمله رزمندگان دفاع مقدس است که طی حوادث پس از انتخابات بارها مورد هجمه قرار گرفته است. رضا جلالی از ۱۳سالگی به عنوان کوچکترین جانباز جنگ شناخته شده او در یکی از عملیات ها در ۷۰ کیلومتری خاک دشمن چشم چپ خویش را از دست داده، رضا جلالی که یکی از اعضای تیم ملی نوجوانان فوتبال در سال ۱۳۶۰ بوده در پی شهادت مربی تیم اش و به عشق مربی شهید خود سنگرهای جبهه را جایگزین میادین ورزش در دوران جوانی خود کرده و عازم جبهه های جنگ شده؛ وی در دوران دفاع مقدس مسئول یکی از گروه های شناسایی برون مرزی بوده. و همیشه نیز به خود افتخار کرده است که سرباز فرمانده هانی چون، باکری، زین الدین و خرازی بوده. اما در این سالها او نیز از سوی افراد معلوم الحال از جمله بسیجیان بی بصیرتی خطاب میشود، بصیرتی که مشخص نیست ملاک آن چیست؟.


این جانباز و بسیجی ارزشمند دفاع مقدس حال در سنگری دیگر آماده رزم شده و این بار نه در مبارزه با دشمن بلکه مبارزه میکند برای آنچه فرماندهانش در دوران دفاع مقدس جان خویش را دادند، آرمانهایی که امروز با گذشت زمان فاصله ی مان از آنها بیشتر و بیشتر میشود.


این عضو سابق سپاه پاسداران در بخشی از نامه ی انتقادی خود به رهبری با بیان ناهنجاری های موجود و گلایه نسبت به تداوم این شرایط آورده است: حیرت می کنم وقتی می بینم بهترین و خوش فکرترین فعالین سیاسی این مرز و بوم و از جمله برخی دانشجویان من توسط قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران به گروگان گرفته می شوند و نهاد امنیتی این کشور که باید حافظ جان و مال و ناموس ملت ما باشد ، تبدیل به شبکه تبهکاری می شود که یک جوان ناپخته به واسطه عضویت در آن می تواند دختری دانشجو را که تصویر وی به عنوان محارب در نشریه نیروی انتظامی به چاپ رسیده تهدید به تجاوز به عنف کند و آن دختر مجبور به هجرت از وطن به سوی غربت می شود.


متن کامل نامه انتقادی رضا جلالی به رهبری که در اختیار چمران نیوز قرار گرفته است به شرح زیر است:
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
رهبر معظم انقلاب اسلامی
با عرض سلام
اینجانب رضا جلالی سرباز وطن که از سن سیزده سالگی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم و به لطف خدا مدت ۷۵ ماه از جوانی خود را در مصاف با دشمنان بعثی ملت ایران سپری کردم و به توفیق جانبازی ۷۰ ٪ و اهدای یک چشم به درگاه احدیت دست یافتم ، به مدت هشت سال است که در عرصه انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی شورای نگهبان به اتهاماتی چون ” عدم اعتقاد و التزام به اسلام ” و عدم التزام به ولایت فقیه رد صلاحیت می شوم و همواره آقایان از بیان مصادیق عینی این عدم التزام طفره می روند .


وقتی به کارنامه سیاسی و اعتقادات خود می اندیشم ، به این نتیجه می رسم که اعضای محترم شورای نگهبان ممکن است در ادعای خود محق باشند؛ چرا که سالهای متمادی است قدرتمندان و رانت خواران سیاسی در این مرز و بوم نام مستعار ” اسلام ” را برای خود برگزیده اند و البته من از روزی که با پایان حماسه هشت ساله ملت ایران به صحنه علمی و سیاسی بازگشته ام هیچگاه نتوانسته ام اعتقاد و التزامی به منافع این رانت خواران داشته باشم.


روزی که از جنگ بازگشتم و هنوز پیکر بسیاری از همرزمان شهیدم به آغوش وطن بازنگشته بود ، بر این باور بودم که باید آنچه از دانشگاه خاکریزها در ایثار و شهادت آموخته ام به دیگر هموطنانم عرضه کنم و لذا با گروهی از دوستان اردوهای راهیان نور را بر پا کردیم تا هم یاد و خاطره شهدای سرفراز وطن را گرامی بداریم و هم بتوانیم آن تفکری که یک ملت را در مقابل دشمنان تا بن دندان مسلح خود و محاصره شرق و غرب هشت سال مقاوم نگه داشت ، ترویج کنیم.


آری ، همان تفکری که همرزمانم را در شب های عملیات وا می داشت تا برای عشق بازی عروس شهادت را به حجله ببرند و با پوست و گوشت خود بر روی منورهای آتشین بعثی ها بغلطند و این تفکر می توانست راهگشای بسیاری از مسائل دوران پس از جنگ ما نیز باشد ، اما کسانی که چفیه آن بزرگمردان را بر گردن خود آویختند متاسفانه هیچگاه اجازه ندادند که حقیقت آن تفکر برای متولدین دوران پس از جنگ آشکار شود! افسوس که بسیاری از همرزمان سپاهی من ، دین خود را به متاع دنیا فروختند و با گرفتن انواع امتیازات اقتصادی و تحصیلی و سیاسی ملت ایران را نسبت به اهداف و آرمان های شهدای والا مقام ما چون همت ها ، باکری ها ، خرازی ها و زین الدین ها بدبین ساختند و هر چه از آن روزهای عاشقانه فاصله گرفتیم شب های بی قراری ایثارگران راستین، تیره تر گشت و سکه تزویر از نام متعالی خداوند به سوی نام ابلیس چرخید و مجروحین سطحی جنگ ، کاسه داغ تر از آش شدند تا هر کسی را که پرسشی مطرح کند منافق و فتنه گر و مزدور بنامند !


به راستی نمی توانم شگفتی خود را پنهان کنم وقتی که می بینم روزنامه کیهان و نماینده حضرتعالی در این روزنامه که بیشترین سوء استفاده های مالی و اقتصادی را به نام تعاونی مسکن کارکنان موسسه کیهان از بیت المال داشته است، مواضع و سخنان شما را چنان تبیین و تفسیر می کنند که مقصود حضرتعالی را دقیقا معکوس به جامعه منتقل می کند و از آن بدتر اینکه این رسانه منعکس کننده انحصاری دیدگاههای حضرتعالی شناخته می شود و این چه جفای بزرگی است به شما و اهداف شما !


حیرت می کنم وقتی می بینم بهترین و خوش فکرترین فعالین سیاسی این مرز و بوم و از جمله برخی دانشجویان من توسط قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران به گروگان گرفته می شوند و نهاد امنیتی این کشور که باید حافظ جان و مال و ناموس ملت ما باشد ، تبدیل به شبکه تبهکاری می شود که یک جوان ناپخته به واسطه عضویت در آن می تواند دختری دانشجو را که تصویر وی به عنوان محارب در نشریه نیروی انتظامی به چاپ رسیده تهدید به تجاوز به عنف کند و آن دختر مجبور به هجرت از وطن به سوی غربت می شود.


بیشتر از آن شگفت زده می شوم که می بینم تفکری که من مبانی آن را از زیارت عاشورا و فراز ” انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ” آن آموخته ام و سلم حضرت سید الشهدا یعنی عزت مندی انسان و جامعه را مبنای کنشگری می شناسد از سوی رانت خواران و چپاولگران مورد هجمه واقع میشود و علیرضا زاکانی یکی از این افراد که مدرک تحصیلی خود را با توصیه مقامات بلند پایه بسیج چون سردار حجازی دریافت کرده از من شکایت می کند و در سایت خود رد صلاحیت اینجانب را نشانه تلاش جنبش سبز برای ورود به مجلس تبلیغ می کند.


از آن عجیب تر برایم این است که همین محافل با تسلط بر تمامی تریبون های کشور آنچنان فضایی را ظرف دو سال گذشته بر کشور حاکم کرده اند که با سوءاستفاده از احساسات پاک اقشار متدین ملت ما بهترین فرزندان این کشور را روانه زندان و حبس خانگی کرده اند و انواع جنایات را علیه ملت رقم میزنند و هر بانگ حق طلبانه ای را در نطفه خاموش می کنند.


در چنین فضایی است که آقایان با خارج کردن نمایندگان واقعی مردم از صحنه، عروسک های بزک کرده را بر جای آنها می نشانند و افسوس که این عروسک های بزک کرده نه می خواهند و نه می توانند قدمی در دفاع از ملت خود بردارند و از این روست که کثیری از اقشار ملت ایران از صندوق های رای قطع امید میکنند.


اینجاست که سرباز وطن رضا جلالی که دیروز در برابر دشمن بعثی به عمق ۱۵۰ کیلومتری خاک دشمن میرفت ، این مرتبه در مقابل خون شهدا خود را مسئول می بیند تا علی رغم تاکید حضرتعالی مبتنی بر مشارکت در انتخابات، از صحنه خارج شده و انتخابات مجلس نهم را تحریم کند چرا که هر شکلی از حضور و فعالیت در این عرصه باعث می شود تا مقامات فاسد و مسئولین ناکارآمد حضور و برگه های رای ملت را تایید عملکرد خود قلمداد کنند و هر لحظه بیشتر از پیش از آرمان ها و اهداف شهدای عالی مقام انقلاب و دفاع مقدس فاصله بگیریم!


اگر برخی از دوستان هم فکر اینجانب به خاطر لقمه نانی خشک و کپک زده که از این سفره های رنگین به ایشان رسیده جرات افشای فساد و تباهی را ندارند و نمی توانند حتی نیت خود مبنی بر تحریم انتخابات مجلس را علنی کنند، خداوند را سپاسگزارم که این بنده کوچک خود را مشمول لطف و رحمت خود قرار داده تا با داشتن رتبه ۱۸ سرداری سپاه و رتبه ۱۵ علمی همچنان دست هایم پاک بماند و بتوانم قاطعانه این صحنه آرایی را ترک کنم و از همه دلسوزان این مرز و بوم هم میخواهم تا قاطعانه این انتخابات را تحریم کنند و راه دروغ و تزویر بسته شود.


ابایی از برخورد حذفی گرگ های خون خوار ندارم، چرا که فکر می کنم من از ” محمد بوعزیزی ” آن جوان سبزی فروش تونسی کمتر نیستم که با خودسوزی اش وجدان و غیرت ملت های عرب را برانگیخت و شعله های آتش از وجود او، سرمای استبداد را در جوامع عرب زبان منطقه به بهار آزادی پیوند داد.
والسلام علی من اتبع هدی
رضا

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

بمان و بنویس و اعتراض کن


مهدی عزیز، نیستی ببینی، جسم شهررا آذین بسته اند، و روحش را با چاقوی نازک انشقاق، شقه شقه کرده اند. شهررا برای انتخابات جمعه ای که درراه است، آراسته اند. با همان شعارها و چهره های تکراری. انتخاباتی که به دورازتمایل وخواست وحضورورضایت میلیونها معترض به سمت همان جایی که باید برود شتاب می کند.

مهدی عزیز، نیستی ببینی حداقل پانزده میلیون معترض، به تماشا ایستاده اند. ومیدانداران عرصه ی شعار، که عرصه را خالی از رقیب یافته اند، چه هیاهوها که نمی کنند. درشعارهای تبلیغاتی، یکی ازشعارگران به افق روشن کشورمان اشاره کرده، دیگری از آینده ای که پیشرفتهای ما رشک دیگران را برانگیزد، وآن یکی ازایجاد شغل، این یکی از صادرات غیرنفتی، این روحانی ازهویت دینی، دیگری از عزت، خلاصه شعارازپس شعار. همان که مرسوم این سالهای ما بوده است. چه بگویم که معرکه ای پرداخته اند ماورایی! بیا وبنگر!
مهدی عزیز، نیستی ببینی تن و بدن کشورمان ایران را چگونه به دندان می کشند. آن یکی به اسم سردار، این یکی به اسم طرفدار، آن یکی به اسم روحانی، این یکی به رسم جسمانی.
مهدی عزیز، نیستی ببینی ما به کاری دست یازیده ایم که هیچ کشوری بدان روی نمی برد. ما با راهی کردن این انتخابات، علناً به آن پانزده میلیون نفردهن کجی می کنیم و روبه آنان می غریم: گورپدرهمه ی شما. چه درانتخابات شرکت بکنید وچه نکنید. والبته ته دلشان می گویند: چه بهتر. عرصه به تمامی دراختیارخودمان است. عرصه که می گویم، توبروبه هرسوراخ فراخی بنگرکه بیخ گوش قانون حفرکرده اند تا ازهمان سوراخ، لاشه ی فرصت های کشوررا به دوش برند و بساط خود بیارایند.
مهدی عزیز، من نمی گویم اعتصابت را بشکن، نه، اما به این بیندیش که برای کرکس ها فرقی نمی کند که این لاشه متعلق به ردپای هزارهزارشهید وهزارهزارانسان آرزو به دل باشد، یا جنازه ی مهدی خزعلی. وقتی جماعتی بلندگو به دست می گیرند و با فریاد شهید وایران وایرانی وآینده، برای خود بساط می آرایند وبه روح هرچه شهید و روان هرچه ایرانی و شهروند این سامان خراش می اندازند، خراش انداختن به جسم تو که برای آنان دشوار نیست. برای جماعتی که ضایعه را درچهارستون این کشور می بینند و آن را آرامش و امن تبلیغ می کنند، دفن خواسته های تو ویک ملت که برایشان سنگین نیست.
مهدی گرامی، بجای فروخفتن و خاموشی، بپای خیزو انرژی ات را برای فرداهای پرحادثه ی این سرزمین فلک زده ذخیره کن. مردن را برای آنانی بگذارکه مستحق مرگ اند. آنانی که خود بخود با اعمال و رفتارشان به سوی مرگی محتوم پیش می دوند. توبمان برای فردایی که به تو چشم دارد.
مهدی عزیز، قبول که با مرگ اینچنینی تو، زندگی بردرِاین ملک خواهد کوفت، اما اگر زنده بمانی، زندگی با همه ی عشوه های فرحبخش خود به پیشباز ما خواهد آمد. درکوفتن کجا و فرحبخشی زندگی کجا؟ تو اگر زنده بمانی، ما با تو یاد خوبان این سرزمین را ویاد همت ها و باکری ها را زنده خواهیم کرد و لقمه های چرب و شیرین را از گلوی مکاران بیرون خواهیم کشید، اما تو اگر بروی، خشم های ما به فرسودگی منجر خواهد شد. تو اگر بمانی ما باهم به ترسیم آینده خواهیم نشست، تو اگر بروی ترسیم آینده دچار خفگی خواهد شد.
مهدی گرامی، من هم اگر جای تو بودم به همین راهی می رفتم که تو می روی، اما بمان و فراتر از خودت وافقی که متصورآنی، به مردمی بیندیش که آن سوتراز تمایل واراده ی تو، خواستارحیات وسرزندگی تواند. بویژه خانواده ات. که همچنان تو را درکنار خود می خواهند. تا بمانی و بنویسی و اعتراض کنی. خانواده ای که پا به پای تو این راه را پیموده و همچنان مهیای پیمودن است. شاید بگویی حیات و سرزندگی من همین است. که بمیرم پیش از آنکه مرا بکشند. می گویم: گرامی، میوه ی نارس را مچین. بگذاراین ثمربرسد. که اگر وقتش رسید، خودش به یک نسیم فرو می افتد. شتاب مکن. شتاب، گاه آسیب زا نیزهست.
و یک کلام: به کوری چشم آنانی که مرگ تو را خواهانند، بمان و بنویس و اعتراض کن!
نامه محمد نوری زاد به مهدی خزعلی

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

سلام به مردم خوب سرزمینم



:سلام به مردم خوب سرزمینم. الان ایرانی های زیادی در سرتاسر دنیا نشسته اند و مراسم را نگاه می کنند. آنها خوشحالند، نه فقط به خاطر این جایزه و سینما، بلکه بیشتر به این خاطر که در روزگاری که دائم حرف جنگ است و سیاست، نام ایران همراه فرهنگ است. سرزمین من فرهنگ غنی و کهنی دارد که زیر غبار سنگین سیاست مخفی شده است. جایزه ام را به مردمم تقدیم می کنم. مردمی که مخالف خشونت هستند و با تمدن ها و فرهنگ های دیگر سر سازگاری دارند.

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

4 - 2 - 7 -4


بعضی وقت ها میخوای زمان زود بگذره، ولی انگار اصلا نمیگذره


بعضی وقت ها میخوای زمان رو نگه داری، ولی مثل برق میگذره
زمان هم از موضوع های نسبیه که با عدد نشون داده میشه، با یه عدد ساده ولی ...

دروغ


شماره9 مجله هفتگي توفيق -سال1350 - دکترعباس توفيق :

دروغ هم مثل خيلي ديگر از احتياجات روزمره اجتماع ما انواع و اقسام دارد.
نوع اول دروغ اينستکه:من دروغ ميگويم. من ميدانم که دروغ ميگويم. ولي شمانميدانيد که من دروغ ميگويم: اين يک دروغ طبيعي است که درهمه کشورهاهم همينطوراست.
نوع دوم دروغ اينستکه:من دروغ ميگويم.من ميدانم که دروغ ميگويم.شماهم ميدانيدکه من دروغ ميگويم.اين دروغ هم بازقابل هضم است.
نوع سوم دروغ اينستکه:من دروغ ميگويم.من ميدانم که دروغ ميگويم. شماهم ميدانيد که من دروغ ميگويم. منهم ميدانم که شما هم ميدانيدکه من دروغ ميگويم.!!! اين احمقانه ترين نوع دروغ است. دروغي که همه ميدانند و کسي را فريب نميدهد و فقط گوينده رامفتضح ميکند و مردم را عصباني.
ولي ازاين نوع دروغ مفتضحانه ترواحمقانه ترهم وجوددارد.
نوع چهارم دروغ اينستکه: من دروغ ميگويم. من ميدانم که دروغ ميگويم شماهم ميدانيدکه من دروغ ميگويم. منهم ميدانم که شماميدانيدکه من دروغ ميگويم. شماهم ميدانيدکه منهم ميدانم که شما هم ميدانيد که من دروغ ميگويم.!!!!
-------
نمی دونم چی شد اینو اینجا نوشتم. یاد نمایش آخر هفته افتادم. 

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

سوگند


این نامه را برایت، از پشت میله های سرد

با رنگ سبز جان نوشتم، تا روید خنده ها ز درد
چون روز دیگر آید، خاکم جان سبزه هاست
خورشید جاودان آزادی، نور آسمان ماست 
سوگند به خون همرهانم، سوگند به اشک مادران
 هر گز به تیغشان نمیرد، فریاد جاودان ما
دلتنگ با تو بودن، با ناله های شب غریب
تنها گناهمان سکوت سبزی بود، در جواب کین
جسم و جان بی پناهم، آماج تیر کافران
آرام و سربلندم و می بالم، بر انتخابمان
سوگند به این ستاره باران، سوگند به شور عاشقان
 از راه رفته برنگردم، تا روز کوچ جاودان

سوگند به خون همرهانم، سوگند به اشک مادران
هر گز به تیغشان نمیرد، فریاد جاودان ما
دانلود آهنگ سوگند

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

یاد دیروز افتادم


این مطلبو خوندم، یاد دیروز افتادم، نمی دونستم باید بخندم یا گریه کنم. 

بیشتر افسوس میخورم.
فردریک کبیر ،که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد ،معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست.
او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت، گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند.
فردریک آن را به دقت خواند و گفت: “بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند ،ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند .آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”.
یکی از همراهان با حیرت گفت: “اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است”.
فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.